در بیان فیض بخشی آن سر حلقۀ راستین و اسرار شکافتن آستین و مراتب پرده از اسرار برداشتن و نکتۀ توحید را از راه مکاشفات، معلوم عروس خود داشتن که بر مصداق: اولیائی تحت قبابی لایعرفهم غیری ما را تا ابد زندگی و دوام و دولت و پایندگیست:
هیچ میدانی تو ای صاحب یقین
چیست اینجا سر خرق آستین؟
آستین وهم او را، خرق کرد
حق و باطل را، بر او، فرق کرد
التیام از خرق او، وزخرقهاست
فرقها از فرق او تا فرقهاست
یعنی آگه شو که ما پاینده ایم
تا ابد ما تازه ایم و زنده ایم
فارغ آمد ذات ما ز افسردگی
نیست ما را، کهنگی و مردگی
ناجی آنکو، راه ما را سالک ست
غیر ما هر چیز بینی، هالک ست
عار داریم از حیات مستعار
کشته گشتن هست ما را اعتبار
هم فنا را هم بقا را، رونقیم
فانی اندر حق و باقی در حقیم
گر بصورت جان بجانان میدهیم
هم بمعنی مرده را جان میدهیم
گر بصورت غایب از هر ناظریم
لیک در معنی بهر جا حاضریم
متصل با بحر و خارج چون حباب
دوست را هستیم در تحت قباب
عارف ما نیست جز او، هیچکس
همچنین ما عارف اوییم و بس
آن ودیعت کز حسین بددر دلش
و آنچه محفوظ از ولی کاملش
با عروس خویش گفت او شمه یی
خواند اندر گوش او، شرذمه یی
فیض یابی، فیض بخشیدن گرفت
وقت را دید و درخشیدن گرفت
یک جهت شد از پی طی جهات
آستین افشان به یکسر ممکنات